حال من خوب است اما عالی می شوم وقتی
که تو با نگرانی در آغوشم می گیری و می گویی
نه عزیز من ، تو خوب نیستی...
دلم از خیلی روزا با کسی نیست
تو دلم فریادو فریاد رسی نیست
شدم اون هرزه گیاهی که گلاش
پر پر دستای خارو خسی نیست
ساعت را برداشتم
تا نکوبد ثانیه های نبودنت را ،
که حس نکنم چه قدر برای آمدنت دیر شده …
نشسته ام
و بین رفتن های تو و ماندنهای خودم مخرج مشترک می گیرم!
حاصلش فقط داغِ تو می ماند
روی دلم
X نگیر از این دل دیوانه، ابر و باران را X
X هوای تنگ غروب و شب خیابان را X
X اگر چه پنجره ها را گرفته ای از من X
X نگیر خلوت گنجشکهای ایوان را X
X بهار، بی تو در این خانه گل نخواهد داد X
X هوای عطر تو دیوانه کرده گلدان را X
X بیا که تابستان، با تو سمت و سو بدهد X
X نگاه شعله ور آفتابگردان را X
X تو نیستی غم پاییز را چه خواهم کرد X
X و بی پرنده گی عصرهای آبان را X
X سرم به یاد تو گرم است زیر بال خودم X
X اگر به خانه ام آورده ای زمستان را X
X بریز! چاره ی این عشق، قهوه ی قجری ست X
X که چشمهای تو پر کرده اند فنجان را ...! X